ششتمد در رسانه ها

جدیدترین اخبار شهر ششتمد در رسانه های محلی و کشوری

ششتمد در رسانه ها

جدیدترین اخبار شهر ششتمد در رسانه های محلی و کشوری

سلام سربدار نوشت:


اینجا سبزوار است

علی ششتمدی
خواستم اینها را بگویم و خیلی حرف‌های دیگر را! اما مهم‌ترین‌ها را که گفتم سراغ سکوت را گرفتم. خواستم بگویم شهر من فقط یک صفحه تبلیغاتی نیست، بلکه سرزمینی‌است دارای بهترین مردمان! مردمانی که در رگ‌های حیاتی این ملت جریان دارند!
اینجا سبزوار است! و این یعنی من از سرزمین بزرگمردان و اندیشمندان جاوید سرزمین ایران حرف می‌زنم!
اما سخن من از سبزوار، متفاوت از تاریخ و علم و بزرگان و فرهنگ غنی آن است. سخنم از جنس سخن «علی سبزواری» است که در زمان سفر به مصر ـ آنجا که همه محو بناهای عظیم ساخت بشر می‌شوند ـ در میان تمام اهرام و بت‌ها چشمش به گور دست جمعی کارگران بدبخت و بیچاره آنجا جذب می‌شود و به جای مبهوت شدن در آن آثار ظلم و جبروت ظالمان تاریخ، درباره مظلومیت انسان‌های فراموش شده و سازندگان اصلی این بناهای ماندگار حرف فلسفی می‌زند! صحبت من از سنخ این تفکر است! 

من هم می‌خوام از لایه‌ای دیگر از سبزوار سخن بگویم! نه به آن عظمت، که به اندازه کوچکی خودم! می خواهم از انسان‌هایی بنویسم که هر روز صبح دور هم جمع می‌شوند نه به نیت با هم بودن، بلکه به منظور ایجاد جایگاهی مخصوص خودشان، تا کارفرماها بتوانند راحت پیدایشان کنند. آدم‌هایی که در هوای سرد صبح زمستان با انواع لباس‌های گرم اما کهنه، خود را چندلایه می‌پوشانند و در جایگاه وفاقشان منتظر کارفرمایی می‌شوند که بیاید و آن‌ها را ببرد سر کار.

 آن‌ها انسان‌های بزرگی هستند که سخت‌ترین شرایط را می‌پذیرند فقط به خاطر کسب رزق حلال. آن‌ها عطای ماشین‌های گران‌قیمت و خانه بالای شهر و کسب درآمد راحت را به لقایش بخشیده‌اند فقط برای آن‌که فرزندان بزرگوارشان را با نان دسترنج خویش بزرگ کنند نه با نان حرامی که از دروغ و کم‌فروشی و ریا و تزویر و کلاه‌برداری و..... به دست آورند. 

همینطور می‌خواهم از مردم شهرم بنویسم، مردمی که مانند ابنیه تاریخی‌شان به صورت عکس و پوستر به در و دیوار آویزان نمی‌شوند اما زمانی که ایران اسلامی به آن‌ها نیاز دارد، خیابان‌های شهرشان را تنها نمی‌گذارند و با احساس مسؤولیتی حاصل از اندیشه بزرگشان، در سرنوشت تاریخی یک ملت، سهیم می‌شوند. 

می‌خواهم از ساکنان کویری بگویم که یاد گرفته‌اند در سختی و مشقت زندگی کنند و از دیگر نقاط کشور به تجمل‌گرایی ـ این آفت بزرگ دروان ما ـ دورترند! کویری‌هایی که هوای داغ کویر آن‌ها را «مرد» بار آورده و مقاومتی وصف‌ناپذیر در رگ‌هایشان جاری ساخته است. 

می‌خواستم از ۱۶۰۰ لاله‌ای بگویم که خونشان خاک شهرشان و میهن‌شان را آبیاری کرد و درختی که امروز روییده، از پاکی آن‌ها ریشه گرفته است. روستاهای دور افتاده شهر من پرِ آدم‌هایی است که از اوضاع سیاسی کشورشان دور نیافتاده‌اند و زمانی که اسلام به آن‌ها نیاز داشت با «جان» پیش آمدند. از آدم‌هایی بگویم که دست، پا، چشم و دیگر اعضای گرانبهایشان را به خدا هدیه دادند و امروز در شهرما زندگی می‌کنند بی آنکه ادعایشان را کف دست گرفته و عالم را از درخششان با خبر کنند. 

خواستم اینها را بگویم و خیلی حرف‌های دیگر را! اما مهم‌ترین‌ها را که گفتم سراغ سکوت را گرفتم. خواستم بگویم شهر من فقط یک صفحه تبلیغاتی نیست، بلکه سرزمینی‌است دارای بهترین مردمان! مردمانی که در رگ‌های حیاتی این ملت جریان دارند! مردمانی از جنس کویر و ساکن در کویر و مؤمن به خدای کویر! خدایی که اجدادشان در سختی‌ها و قحطی‌های این طبیعت، او را سخت صدا می‌زدند و خدا نیز خود را به آن‌ها نشان داد. مردمی که بعدها به خاطر ایمانشان سر به دار سپردند، اما سر سپرده ظلم نشدند. 

شهر من فراتر از این حرف‌هاست! چون مردمی فراتر این حرف‌ها دارد! مردمی فراتر از تاریخشان! مردمی که می‌سازند: فرهنگ را، جامعه را، انسان‌ها را، بزرگان را، متفکران را و ....
خواستم بگویم اینجا سبزوار است! شهر قلب‌هایی وسیع‌تر از آنچه ما و امثال ما بتوانند توصیفش کنند!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد